بنام خالق زیباترین داستانها
هیچ تصویری شبیه تر به خاطره از حرکت یک قطار نیست. خصوصا آنکه خودش هم پر رنگ ترین خاطره ی یک عمر باشد
آنگاه که با کودکی در آغوش برای همسرش دست تکان می داد و قطار ،آرام آرام .. دور میشد
بار دیگر بر سنگ مزار دست کشید...مزار شهید .......
وصدای عروسش میآمد که نگران همسرش را صدا می زد:
دٍ .. پس چرا حاج خانوم نمیان؟...مهمونی دیــــر شد .......
بنام خالق زیباترین داستانها
الله اکبر
...اصلا این چی خیال کرده.. با اون دک و پزش ، حالم ازش بهم میخوره . انگاری از دماغ فیل افتاده
الله اکبر
مگه فک کردی کی هستی .. دارم به زور تحملت میکنم..وگرنه اوسولولو هم نیستی..
الله اکبر
میدونم باهات چکار کنم . منو نشناختی.. فقط دعا کن عمرت باقی باشه.
............
السلام علینا و علی عباد الله الصالحین
السلام علیکم و رحمة .......