بنام خالق زیباترین داستانها
هیچ تصویری شبیه تر به خاطره از حرکت یک قطار نیست. خصوصا آنکه خودش هم پر رنگ ترین خاطره ی یک عمر باشد
آنگاه که با کودکی در آغوش برای همسرش دست تکان می داد و قطار ،آرام آرام .. دور میشد
بار دیگر بر سنگ مزار دست کشید...مزار شهید .......
وصدای عروسش میآمد که نگران همسرش را صدا می زد:
دٍ .. پس چرا حاج خانوم نمیان؟...مهمونی دیــــر شد .......