بنام خالق زیباترین داستانها
هواپیما به آرامی خودش را به باند پرواز رساند . لحظاتی توقف کرد . مسافرها کمربندهایشان را بسته بودند . انتظار و نگرانی را میشد در چشم اکثر مسافرها دید . او از همه نگران تر به نظر میرسید .
هواپیما شروع به حرکت کرد. سرعتش تندتر و تندتر شد و در یک لحظه .. تیـــکـاف ..
نفس راحتی کشید . دوباره نگاهی به مدارکش انداخت . همه درست و دقیق بود . فقط اینکه اینها مشخصات واقعی او نبودند .
صدای خلبان مجددا شنیده شد . به دلیل نقص فنی هواپیما به فرودگاه برمی گشت ...