بنام خالق زیباترین داستانها
بد دردیست آدم چیزی را گم کند که برایش بسیار عزیز و ارزشمنداست .... همه جارا خوب گشت . زیر تخت . داخل کمد . چمدان . به کلانتری محل سپرد . چند اطلاعیه به دیوارهای محله زد. حتی پلیس 110 راهم بی خبر نگذاشت . کـامـلا که ناامید و مایوس شد ، تازه آن شب را ــ بعد از مدتها ــ راحت خوابید .