بنام خالق زیباترین داستانها
ـــــــــــــ
ساعت هشت و چهل و سه دقیقه .. و زمان می کوبد سخت و سنگین بر عقربه ها که از اکنون می گریزند.
هشت و چهل و چهار دقیقه .. زمان ، همچنان می گذرد . اما عقربه ها دیگر نمی کشند . ثانیه شمار از نفس افتاده است .. ده ثانیه .. بیست ثانیه .. و .. و ناگهان در یک لحظه زمین می ایستد و زمان زانو میزند و آن صدای هـــمـیـشـگی :
آغـــــــاز ســــــال یـــــکــهـــــزار و ســــــیــــصـــد و . . .
و باز هم ، کـــــیـــش
و یک سال دیگرهم ، مــــات ...
ساعت هشت و چهل و چهار دقیقه و بیست و هفت ثانیه سه شنبه اول فروردین ، آغاز نوروز بر همه ی عزیزان مــــبــارکـــــبــاد ...