بنام خالق زیباترین داستانها
... از آن روز سالها می گذشت و حالا دوباره گذارش به همان بوستان افتاده بود . همه چیز همانطور بود و اما درختها بزرگتر .
گشت و گشت تا سرانجام نوشته اش را روی یکی از همین درختها پیدا کرد . پس از این همه سال نوشته همچنان خوانا مانده بود بلکه برجسته تر :
من و (...) تا همیشه ، و زیرش هم تاریخ زده بود .
حالا او بود . بوستان بود . درختها بودند . نوشته بود . فقط (...) نبود .
( تکذیب میکنم .. این متن به معنی تایید نوشتن روی درختهااا نیستاااا ...)